جدول جو
جدول جو

معنی صدشاخ کردن - جستجوی لغت در جدول جو

صدشاخ کردن
(خُ دَ)
صدپاره کردن. (برهان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ رَ / رِ بَ تَ)
سردرد آوردن. سردرد آوردن بر اثر بانگ و فریاد:
حریف جنگ گزیند تو هم درآور جنگ
چو سگ صداع کند تن مزن برآور سنگ.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(خُ وَ شُ دَ)
حجامت کردن. (ناظم الاطباء) ، بصورت تاری درآوردن: نمک طبرزد بشکافند و شاخ کنند و بمجرای قضیب در نهند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، شاخه برآوردن. شاخه زدن:
درخت دانش من شاخ کرد و میوه نمود
شکوفه داد کنون اندر آمده ست ببار.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ دَ)
در تداول عوام آواز دادن، خواندن. دعوت کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از صد شاخ کردن
تصویر صد شاخ کردن
صد پاره کردن پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
دردسر آوردن مزاحمت ایجاد کردن به سبب بانگ و فریاد. یا صداع شقی. درد نیمه سر درد یک طرف جمجمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخ کردن
تصویر شاخ کردن
آماده جنگ کردن سرو کردن، خشم آوردن خشمناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن خوانش بانگ کردن آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن، کسی را به نام خواندن و احضار کردن: حسن را صدا کرد و گفت
فرهنگ لغت هوشیار